Googoosh: the mermaid in the swamp

This weblog is another attempt to let Googoosh fans come together and enjoy their moments here. اين وبلاگ نلاش ديگري است تا دوستداران گوگوش را گرد هم آوريم و از لحظات لذت ببريم

Thursday, October 27, 2005

X-O City in Canada!!!!???

Years after years the Iranian community has complained of the lack of good music and after decades of emptiness and cheep LA productions the Iranian ears are set to hear the miraculous voice of a diva complemented with the art of good lyrics and melodies from the heart and music from the sky.
There is a glitch however; there are people ,as they call themselves, who simply lack the intelligence to recognize art and fail to be able to separate that from their professional life or lack there of. through their actions they manage to undermine the enormous ability of an original album to generate the funds required of its creation and necessary of any future productions.
Mr. Khoshzaban presently lives in Toronto and owns a music store named X-O City is Toronto, he is also the president of Nava media. Mr. Khoshzaban also is a concert manager for few of the singers, (Shohreh, Shahram Solati, Mahasti, Shadmehr Aghili). you can read more about his professional behaviour or lack there of on BBC.
Mr. Khoshzaban whose background and where he came from and what he does for living and in secret is quite clear amongst Iranians recently started a "dirty campaign" against Googoosh's hit album, Manifest.
Manifest is being copied is large numbers in Toronto through Nava meadia's ability to do such large scale copying and these unoriginal copies are being advertise in the local newspaper, Iran Star, and they are being sold at X-O City and Super Tehran in Toronto for $10.99 CND.
Their actions and misbehaviour are not only illegal but unethical and irresponsible. I hope that this information facilitates a wide boycott of these stores and more specifically the variety of services that Mr. Khoshzaban provides.
I sometimes wonder why would artists such as those mentioned would actually work with a person who is against what they do and is totally in favour of copy right violations. All of those singers mention and beg their fans not to purchase unoriginal copies yet their own production company, Nava media, does this on the side and has the nerve to even advertise what they do. It is a shame for such singers if they do business with such Coward with full knowledge of what he does.
by :Ali Anari

Friday, October 07, 2005

آخرين پرده...مانيفست

سه شنبه، 5 مهر، 1384
آخرين پرده...مانيفست


از آخرين خبر تا مانيفست ؛
چشم جهان گشودهٍ شد ٬ کودکهای ناب متولد شدند تا به گوش های بيدار برسند . صدا بايد خودی نشان دهد ٬ ملودی بايد رنگ داشته باشد تا از هميشه آفتابی تر باشند . شاعر در کنار اقيانوس نه چندان آرام ! کودکهايی به دست آهنگساز سپرده است که هر کدام از آنها می خواهند ردای بلند مشرق زمين شوند !

«آی مَردُم، مُردَم» :
ترانه ای برای بيداری ! به تصوير کشيدنٍ « زنٍ ايرانی ٬ اهل خود ويرانی » زنی درد کشيده و رنجور . شاعر به زيبايی حسٍ زن را تبديل به فريادی بلند کرده است ٬ زنی که هيچ گونه حق فرياد ندارد ! « آينه دق کرده ٬ بس که هق هق کرده » . ملودی از ابتدا ته دل را قلقلک می دهد ! حسٍ زيبايی گرفته با صدا و ترانه ٬ کمک می کند به دردٍ زن تا تبديل شود به صدايی بلند . تا آنجايی که فرياد برآرد :
آی مَردُم، مُردَمباز هم سر خوردممُردَم از مَردِ بدِ نامَردَممن به خود نه، که به زن بد کردم
اين زن است که فرياد می کند و سکوت را بر سر نامردان می شکند . شاعر حرفٍ زنهای درد کشيده را به صدايی سپرده که خود چيزی نزديک به دو دهه مهر سکوت بر صدايش زده بودند ! به باورٍ من اين آهنگ بهترينٍ اين آلبوم است .
بر تنِ یاسِ سفیدِ سفرهجایِ قلابِ کمر می سوزدلبٍ فریادِ مرا می دوزد سیرسیرم سیر از مشت و لگدبرده دارانٍ حقیرِ مرگ بوبر سرٍ بازار عاشق می کُشندخوابٍ مخمل را بر هم می زننداین کنیزکان خواهر منند
ترانه : ۵ / آهنگ : ۵ / اجرا : ۵ / تنظيم : ۵
« نجاتم بده » :
عاشقانه های شهيار بی نظيرند ! اين بار درخواست عاشقانه ای از معشوق ٬ دلبستگی های بی وقفه شاعر و تبديل کردن واژه ها به ترانه ايی بی بدل ! اين بار هم ملودی چسبيده به ترانه ٬ بايد آرام آرام مهرداد را باور کنم ! تنظيمی روان و قابل تحسين ٬ حسٍ يک عاشق پر از غم را به زيبايی با ترانه همخوان می کند . صدای گوگوش هم که مخصوص چنين ترانه هايی است . اين کار خيلی شبيه گوگوش ديروز است ٬ گوگوشی که مردم انتظارش را دارند . ترانه اينگونه است : درخواست برای نجات ٬ نجاتی به زيبايی بودن در کنار هم ٬ هر چه که می خواهد باشد ! اما فقط کنارت باشد و حسٍ سرخوشی و سر پناهی داشته باشد .
همین نم نم غم ، کنار تو خوبهچه خالی ، چه پر ، مثل شعر تو خوبهجهان با تو سرریز و لبریز رنگهکنار تو آوارگی هم قشنگه
« نجاتم بده » را خيلی دوست دارم ٬ بعد از مدتها يک عاشقانه خوب برای عشاقان خوب .
ترانه : ۵ / آهنگ : ۵ / اجرا : ۵ / تنظيم : ۵
« عشق يعنی همه چيز » :
می رسيم به سومين آهنگ . اسم اين آهنگ با تو رنگ پيدا می کند و نور می گيرد . باز هم عشق ٬ اما اين بار می خواهد بودنش را ثابت کند . شهيار ترانه به ترانه تازه تر می شود و ترانه هايش ارتباط قوی تری نسبت به يکديگر پيدا ميکنند ٬ گويی که ترانه ها می خواهند يکدگير را کامل کنند و به حرفی بزرگ برسند . ملودی زيباست و بدجوری به ترانه ابهت می دهد . بوی قدرت و شور عشق در ملودی مهرداد نهفته است . همه چيزٍ اين آهنگ عشق است ! اجرای گوگوش هم اين را ثابت می کند .
نه، تو تنها نیستی ماهی و زورق و پارو پس چیه؟نه، تو تنها نیستی این همه ستاره پس مال کیه؟
نه،تو تنها نیستی خلوت ِ دل کده ی ِ نقاشیهنه ، تو تنها نیستی فکر ِ آزادی خود زندگیه
ملودی خوب پيش می رود همراه با ترانه ٬ اما فکر می کنم اين قسمت زياد دلچسب نشده :‌ « حتی تبت قدٍ بامٍ تو ميشه » ٬ زمانی که « حتی تبت » خوانده می شود يک لحظه از ملودی جدا می شود و دوباره به سمت ملودی به حرکت می افتد ! چندين بار گوش کردم اما باز هم همان حسٍ اول را داشتم که به نظرم بی جهت صدای گوگوش اوج می گيرد . و همچنين قسمتی که « نه ٬ تو تنها نيستی » را فرياد می زند ٬ صدای گوگوش آن قدرت گذشته را ندارد که بتواند به راحتی فرياد بزند ! و احساس می کنم که اين فرياد به اين شکل کار را از جذابيت انداخته است .
درد بی دردی و دردی دل پیچدرد بی عشقی ما ٬ یعنی هیچمثل یک آینه ی بی جیوهخاک بی عشق جهان بی میوهنه، تو تنها نیستینه، تو تنها نیستینگو ما دو تا کمیممن و تو این همه ایمای عزیز گل ریزعشق یعنی همه چیز
ترانه : ۵ / آهنگ : ۴ / اجرا : ۴ / تنظيم : ۴
« سنگر بی سنگ » :
ترانه را خيلی پيش تر از اينها در کتاب « دريا در من » خوانده بودم . و فکر نمی کردم بعد از اين همه سال که اين ترانه در نزد شاعر بوده حالا متولد شود ! نمی دانم دليل اين تاخير تاريخی چيست ؟ شايد برخی از دوستان خرده بگيرند به شاعر و بگويند که اين ترانه بوی کهنگی می دهد ! البته شايد زياد هم بی راه نگفته باشند ! حتی خود شاعر بر اين حرف تاکيد دارد که « ترانه حافظه ٬ تقويم و روز شمار سرزمين هاست » پس اگر با اين ديد بخواهيم نگاه کنيم بايد مهر تأيد بزنيم و بگويم اين ترانه ٬ تاريخی به همراه دارد که مربوط به دو دهه پيش است ! اما از ترانه که بگذريم می رسيم به ملودی ٬ ملودی کاملا بی جان و بی روح هم دست به دست می دهد تا به اين فکر کنم که ای کاش اين ترانه در همان تاخير تاريخی جا می ماند و هرگز متولد نمی شد ! بهتر بگويم :‌ملودی و تنطيم ترانه را نابود کرد .
عـشــق تـو لـحـن بـد مـصـیـبـت بـار اسـتبـایـد از لـحـن بـد آهـنـگ تـو بـر می گشتمکـاش بـر می گشتم کــاش بـر می گشتم
خيلی حوصله را سر می برد ! گويی که بغض سنگينی ست در گلو !
ترانه : ۴ / آهنگ : ۲ / اجرا : ۳ / تنظيم : ۲
« خوبٍ خوب » :
اين ترانه را اولين بار چيزی نزديک به يک سال و نيم پيش در آلبوم « آغاز شيرين » « شهريار » با نام « چقد خوبه » شنيديم . اما چه شده است که شاعر اين ترانه را به صدای گوگوش سپرده است ؟ البته ما نمی توانيم برای شاعر نسخه بپيچيم که کدام ترانه را به کدام خواننده بدهد ! اما گويا شاعر به اين رويه علاقه دارد که ترانه هايش با صداهای مختلفی شنيده شوند ! يا به اجبار بر سر ترانه های او چنين پيش می آيد ! آنقدر هم نزديک نيستيم که بدانيم چی شده است ؟ اما در کل من اجرای اول را بيشتر می پسندم ٬ ملودی اجرای اول بهتر از آب درامده تا ملودی مهرداد ! شايد شنيدن اين ترانه با دو صدا و دو آهنگ متفاوت هم به جای خود موثر باشد . تغييراتی که شاعر در ترانه ايجاد کرده ٬ ترانه را خوش رنگ تر از قبل کرده است . اما در کل کار خيلی ضعيف است ! نه ٬ بايد روی حرفم بيشتر از اين تاکيد نکنم ! هنوز خيلی جا درد تا مهرداد را باور کنم ! از بهترين به بدترين رسيديم .
همین حرفی که کم شد از لب ِ من تا ترانه از تو پر باشهچقد خوبهچقد خوبه همین وزنی که گم تا دوباره عاشقانهاز تو پرباشهچقد خوبهچقد خوبه
ترانه : ۴ / آهنگ : ۳ / اجرا : ۳ / تنظيم :۳
« غزل شيشه ای » :
ترانه ايی داغ و پر از عشق . ترانه ايی که اگر اشتباره نکرده باشم همزمان با ترانه « چله نشين » متولد شده است . هر دو ترانه در شعر خوانی خودٍ شاعر ( آلبوم صدای درختٍ بی زمين ) حاضرند . اين بار هم ملودی بلای جانٍ ترانه شده است ! چه اصراری به اين سبک کار دارد آهنگساز ! اجرای ضعيف گوگوش در اين آهنگ هم بيش از اندازه خودنمايی می کند ٬ تحرير های بی جهتی که بر صدايش می دهد ترانه را از نفس انداخته است ! اصلا ملودی با ترانه راه نمی آيد . « غزل شيشه ای » بدجوری شکسته است . حيف شد !
در تو خلاصه می شوم، با تو زلال می شوم
از پَر ِ پیراهن ِ تو، پُر پَر و بال می شوم
ترانه : ۵ / آهنگ : ۲ / اجرا : ۲ / تنظيم : ۳
« آفتابی » :
ترانه ای آفتابی ! شاعر حرفهای مثبتی از آينده می زند و همه را از گذشته دور می کند . حسٍ روانشناسيٍ شاعر پررنگ تر می شود . ترانه ايی پر از اميد به سوی آفتابی ترين جای زندگی . اين بار ملودی بهتر در کنار ترانه است ٬ انگار که ملودی در حضور ترانه آفتابی شده و گرمای بيش از حدی گرفته است .
فقط کمی، کمی فقط هوايٍ تابستونی شوتا موجٍ کف زياد بياد از تشنه گیِ من و توتا می تونی آفتابی شو، پُر رنگ و زنده، داغٍ داغسبز و سفيد و سرخٍ سرخ، از چل ستون تا شاه چراغ
ترانه ی آفتابی انسان را به سوی جلو پرتاب می کند ٬ از انسانی تازه حرف می زند ٬ انسانی که قيد و بندهای درون را رها می کند و به روزهای آفتابی می رسد . اجرای زيبای گوگوش را بسيار دوست می دارم . روزگار ما به چنين ترانه هايی بيش از اندازه نياز دارند .
ترانه : ۵ / آهنگ : ۴ / اجرا : ۵ / تنظيم : ۵
« شناسنامه من » :
باز هم به « وطن » می رسيم ! به وطنی که دور است از شاعر ! تمامی مليتها و قوميتها ٬ کنار هم . هر مذهبی و هر عشقی کنار هم ! « برابری ٬ برابری » شهيار هميشه زيبا « وطن » را وصف می کند . ملودی باز هم کمی ضعيف به نظر می رسد ! و باز هم اجرای دو صدايی و حرف های هميشه تکراری !
جایِ همه تجربه هاعطرِ غریبی در هوااصالتٍ خاطره هافرصتِ آزادیِ ماپنجره ای رو به سکوتتنهاییِ کویرِ لوتدل ضربه هایِ ارگِ بمتجارتِ تن با بلم
ترانه : ۵ / آهنگ : ۳ / اجرا : ۳ / تنظيم : ۳

« مانيفست » می توانست بهترين باشد ٬ اما نشد ! هر چند که سه آهنگ اين آلبوم آنقدر خوب هستند که بشود از کنار ديگر آهنگها با کمی تخفيف گذشت ! اما انتظار می رفت حالا که مهرداد بهترينٍ خود را ساخته ٬ بهتر بتواند جواب منتقدان خود را بدهد . در کل شايد بهتر باشد که اينگونه بگويم : سه آهنگ اول آلبوم کمی اعتبار آلبوم را بالا بردند وگر نه اين آلبوم به « بدترين » تبديل می شد . « بهترين » را هنوز انتظار می کشيم !
سپاسی پز از عشق ٬ از شاعر هميشه خوش رنگ « شهيارٍ بزرگ » که هميشه ما را به چنين جشن های با شکوهی دعوت می کند . و خسته نباشيد به گوگوش و مهرداد .
چند روزی قبل از به بازار آمدن آلبوم « مانيفست » ٬ آلبوم ديگری به بازار آمد به نام « قصه ناتمام » با صدای خواننده جوانی به نام « امير » با آهنگهايی از « آندرانيک و تک آهنگی از شماعی زاده » و ترانه هايی از « شهيار قنبری ٬ مهين آبادانی ٬ مريم قاضی » که در سکوت کامل پخش شده است ! « شهيار » که در اين آلبوم ۶ ترانه دارد می توانست بهتر از اينها اين خواننده جوان را که اولين آلبوم خود را منتشر کرده ٬ حمايت کند ! به جای اين همه تبليغات بيش از حد برای « مانيفست » می توانستند « امير » را بيشتر از اينها حمايت کنند ! در حال حاضر با اينکه اين آلبوم زودتر از مانيفست منتشر شده اما هيچ کس اين آلبوم را نشنيده است ! هيچ خبری هم از اين آلبوم بر روی سايتهای اينترنتی برای فروش نيست ! از آلبوم « قصه ناتمام » بيشتر خواهم نوشت .

Tuesday, October 04, 2005

kimiayee talks about googoosh

از گوگوش چه خبر؟ رابطه شما الان چطوریست؟والله رابطه ایست که فاصله آن را تعیین کرده. خودم هم نمی دانم این رابطه الان چگونه است. چیزی که می دانم این است که برای خانم گوگوش خیلی احترام قائلم. خیلی دوستش دارم. خیلی یادش می کنم. ولی این اتفاق افتاده دیگر. او دور است، من دورم. نمی دانم بعد هم چه اتفاقی می افتد. فقط تا آنجایی که به من خبر می رسد، می دانم چه می خواند. تا آنجایی که به من خبر می رسد. متاسفانه در خبرها هم خیلی دروغ هست. همین ها که خبر می آورند و خبر می برند. دروغ زیاد می گویند. به هرجهت من یکی از دوره های خوب زندگیم، زندگی با گوگوش بوده است. او آدم بسیار خوبیست.

Monday, October 03, 2005

the mentally retarded tv personality

نميدونم آيا بهراد رو ميشناسين يا نه؟ يه باباي لاغر اندام عينكي كه در تلويزيون پارس نوار هاي قديمي پخش ميكنه. آدم عجيبيه. يه خورده حالت اواخواهري داره و جلوي دوربين قميش مياد و با عشوه حرف ميزنه. مجموعه اي از تضاد هاست. مثلا هم تمايلات هم جنس گرايانه داره (كه البته به خودش مربوطه) و هم در لفافه از مجاهدين طرفداري ميكنه. در عين داشتن كوره سوادي در فارسي و ارتكاب اشتباهات عجيب غريب كلي سعي ميكنه لفظ قلم حرف بزنه ولي تپق هاش واقعا تماشايي از آب در مياد. يكي ديگه از تضاد هاش اينه كه اگر چه در مورد موسيقي اطلاعات چنداني نداره خيلي خودش را با اطلاع ميدونه ولي اشتباهات احمقانه اش در ياد ها ميمونه. مثلا همين چند ماه پيش گفت از ميان خواننده هاي زن به مرضيه و دلكش و تاج اصفهاني علاقه داره . طفلك نميدونست كه تاج مرد بود نه زن. من نفهميدم كي و كجا صداي تاج رو شنيده و طرفدارش شده كه نفهميده اين صداي كلفت به يك مرد تعلق داره نه زن. روي هم رفته آدم مفلوك و قابل ترحميه

از ديگر مشخصات اين بابا دشمني اش با گوگوشه . گويا با پسر كيميايي دوسته و اون هي تحريكش ميكنه بياد مزخرف بگه . اين هفته هم اومد توي برنامه اش و يه سي دي مانفست دستش گرفت و گفت اين سي دي اصلا خوب نيست. بعد هم درباره تنها چيزي كه حرف نزد آهنگ هاي آلبوم بود. يه مشت صغري كبري چيد و بعد هم آهنگ گيتي رو پخش كرد. مثلا ميگفت چرا بايد صحنه را براي گوگوش با گلاب بشورند؟ جاهاي مقدس و خانه خدا را با گلاب ميشورند. بيچاره فكر ميكنه واقعا صحنه را با گلاب شسته اند و اصلا معناي استعاره و كنايه را در ادبيات فارسي نميدونه. گفتم كه آدم بي سواديه. زياد نميخوام درباره اين موجود حقير حرف بزنم ولي فكر ميكنم جمعيت پانزده هزار نفري در كنسرت لس آنجلس و برنامه هاي موفق بعدي و استقبال مردم از آلبوم زيبا و بي نظير مانيفست خيلي ها رو سوزونده. در عوض اكثر قريب به اتفاق افراد در مطبوعات و رسانه ها نسبت به اين كار نظرات مثبت و جالبي داشتند از جمله خانم دكتر آزيتا سايان كه در برنامه خودش گفت اين آلبوم زيبا ترين كاري است كه تا بحال از هر خواننده اي منتشر شده. گاهي وقت ها فكر ميكنم اگه آدم هاي عقده اي و كم سوادي مثل بهراد از گوگوش تعريف كنند چقدر از ارزش كارش كمك ميشه.