Googoosh: the mermaid in the swamp

This weblog is another attempt to let Googoosh fans come together and enjoy their moments here. اين وبلاگ نلاش ديگري است تا دوستداران گوگوش را گرد هم آوريم و از لحظات لذت ببريم

Sunday, November 21, 2004

Q Q Bang Bang


" کيو کيو بنگ بنگ "


هفت سالگي ها . . .

صلات ظهر مرداد هواي پخته ي منگ
دو تا بچه ي بي خواب تَهِ يه کوچه ي تنگ

با يه تفنگ چوبي يه تير کمون ، يه مشت سنگ
مي رفتيم جنگ دشمن کامان ؛ کيو کيو، بنگ بنگ ...

چقدر سرخپوست کشتيم
تو اون کوچه ي بن بست
چه فصل ساده اي بود
برادر ، خاطرت هست ؟ . . .

همه سرگرم بازي همه بي خبر و شاد
کسي از روز غصه خبر اصلا نمي داد

هواي بچگي ها بهار مهربوني ،
گذشت و ما رسيديم به فصل نوجووني. . .

چهارده سالگي ها . . .

شباي خوش جمعه شباي سينما بود
ستاره ي فرنگي چراغ راه ما بود

يکي آواز مي خوند مث " الويس پريسلي "
يکي " جيمز دين " مي شد واسه زهرا و ليلي

چه بوسه ها گرفتيم تو اون کوچه ي بن بست

كتك هم خوب خورديم برادر خاطرت هست؟

بهار بود و هنوز هم شب جيک جيک مستون
هنوزم پرده ها بود رو صورت زمستون

گذشت اون شب روشن شب ستاره و ماه
رسيد نسل من و تو به اولين بزنگاه. . .

بيست سالگي ها . . .

بزنگاه بدي بود چهل سوي پُر آشوب
نه يک همدرس دانا نه يک همسفر خوب

يکي رو باد ميبرد پي ميراث شرقي
يکي رو آب مي برد به مغرب ترقي

چقدر ممنوعه خونديم تو زير زمين بد بو
همه اش بحث و جدل بود سر " پيام" " شاملو

تو پيچ پيچ شب ما قيامت بود و غوغا
يکي خمار” اِنگلس " يکي نشئه ي" بودا"

تو مسجد ، شاعر چپ !! و کافه مؤمن مست !!
عجب سرگيجه اي بود برادرخاطرت هست ؟ . . .
وسال هاي بعداز آن . . .

هنوز شباي جمعه شباي سينما بود
تب تند " گوزن ها " تو کوچه هاي ما بود

به يادم هست که يک روز همه جسور و شير دل
شديم آرتيست اول تو فيلم حق و باطل

موتور ، شب نامه ، چاقو رفيق مترقي
زن نيمه برهنه توي حجاب شرقي

هواي شور و شَر بود تو اون کوچه ي بن بست
يکي گلوله مي خورد يکي قداره مي بست

همه شيفته و سر مست
تو رؤيا مونده در بست
چه خواب ها که نديديم
برادر خاطرت هست ؟ . . .

و عاقبت کار . . .

ديگه يادي ندارم از اون جيک جيک مستون
بهار مُرد و زمين رقت به رؤيت زمستون

شکست کشتي مهتاب تو گِل موجِ هيولا
ستاره بود که مي رفت به قعر شب دريا


ديگه سکوت تار و کمونچه ي شبانه
حقيقت بود ، حقيقت نه فيلم بود ، نه ترانه

تفنگ هاي حقيقي برادر هاي دلتنگ
ببين گردش چرخ رو بازم کيو کيو ، بنگ بنگ

شبي صد دفعه مُرديم
تو اون کوچه ي بُن بست
چه فصل وحشتي بود
برادر خاطرت هست ؟ . . .

و البته غربت . . .


گذشت اون فصل و ما هم گذشتيم با دل سرد
مث غبار اندوه سوار باد ولگرد

از اين گودال به اون گود از اين چاله به اون چاه
سفر کرديم ، رسيديم به آخرين بزنگاه . . .

رو خاک سست غربت نشستيم تلخ و سنگين
يکي افتاده از دل يکي افتاده از دين

تو اين غربت بيمار تو اين بيراهه ي تار
نه يک راه بلدي بود نه يک قافله سالار

گُم و گور، رفته از دست تو اين بهشت سرمست
چه دوزخي چشيديم
برادر ؛ خاطرت هست ؟

و صدا لبته ، بچه هاي ما . . .


صلات ظهر مرداد هواي پخته ي منگ
دو بچه ي مهاجر تو يک اتاقک تنگ

با يه دکمه ، يه مشت سيم يه جعبه نور خوشرنگ
نشستن گرم بازي کامان ، کيو کيو ، بنگ بنگ

بازم کيو کيو ، بنگ بنگ . . .
هنوز ، کيو کيو ، بنگ بنگ
.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home